دربند – دره گداهک – ولنجک – درکه 91.9.10
کد مطلب : 154
تاریخ : شنبه 18 آذر 1391 - 02:47

برنامه : دربند – دره گداهک – ولنجک – درکه 91.9.10

 

لیدر و راهنما : استاد تاجبخش

سرپرست : آقای قربانی

عکاس : عباس حاجی زاده

همنوردان : 9 نفر

 

گزارش : مهدی لیلازی

 

...مهم نیست دریا باشی یا چاله ای آب,

زلال که باشی آسمان در تو پیداست...


 

جمعه دهم آذر ماه

ساعت پنج صبح :

براي لذت بردن از طبیعت كوهستان بايد از خواب شيرين صبح جمعه دل كند ، تا دقايقي ديگر طبق معمول دوست و همكار گرامي ،  جناب آقاي گاييني زنگ تلفن را به صدا در خواهد آورد تا براي ملحق شدن به دوستان ، خودمان را به زير پل گيشا برسانيم .

نمي دانم نام اين قبيل دوستان كه انسان را به طبيعت معتاد مي كنند همان دوستان ناباب هستند ؟! ( شايد بهتر است بگوييم دوستان ناياب )  

برعكس مواقع ديگر كه جاي پارك به زحمت پيدا مي شود ، اين موقع صبح جاي پارك فراوان است .

 

ساعت شش و نيم صبح  :

در ميدان سربند از ميني بوس پياده مي شويم  و پس از ديداري دوباره با مجسمه كوهنورد ، گروه نه نفره ما به ياري خالق يكتا صعود خود  را آغاز مي نمايد .

در ابتداي مسير جاده آسفالته اي كه اتومبيلها با گاز و دود و بوي لنت خودشان آنرا مزين مي سازند كه دليل ايجادش هم روشن نيست ،  حسابي توي ذوق مي زنه .

پس از عبور از روستاي پس قلعه ليدر بزرگوار دستور تشكيل حلقه معارفه را صادر مي كنند . قرار است برنامه سنگيني داشته باشيم ( هرچند در ادامه به فوق سنگين تبديل مي شود ) به همين خاطر نفرات آماده دعوت شده اند و پس از مشخص شدن سرپرست دوباره حركت آغاز مي شود .

 

 

سرپرست (آقا قربانی ) مثل هميشه شاد و خندان نيستند ، براي خنداندن شان  جايزه تعيين مي شود كه در ادامه ليدر بزرگوار نه تنها خنده ايشان را در مي آورند بلكه با روحیه  شادابشان کل گروه را سرخوش و خندان می سازند.

پس از گذشتن از تله سيژ و كافه هاي متعدد و قبل از دو راهي اوسون و شيرپلا ناگهان ليدر بزرگوار از مسير اصلي منحرف شده و در شيب سنگيني به سمت دره و آبشار هاي زيباي سوت سوتك ادامه مسير مي دهند .

 

 

آبشار سوتک

این آبشار  در  شمال غربی دربند  و در مسیر کوهنوردی شیرپلا ، در امتداد مسیری است که آبشار اوسون واقع شده است.آبشار سوتک در فصل بهار نمایی بسیار جالب و تماشایی دارد.

                                      "آبشار سوتک"

 

 

 

ساعت هشت صبح :

در ميان تابش آفتاب كم رمق پاييزي از ميان غبار و مه به بالاي آبشاردنج و  زيباي "سوتك"  مي رسيم و پس از استراحتي كوتاه  و عکسی یادگاری با این آبشار در شيبي ملايم به سمت "دره گداهک" حركت مي كنيم .هتل اوسون در سمت راست دیده میشود.

 

دره گداهک : دره ای است طولانی که در کنار دره اوسون و درست در زیر ایستگاه 5 ولنجک قرار دارد.

 

 مسيري بكر و نا شناخته كه همگي از پيمودن آن  لذت مي بريم . اما وقتي سر بر مي گردانيم  و از  آن بالا به شهر تهران مي نگريم و چيزي جز هاله اي از دود خاكستري كه شهرمان را فرا گرفته نمي بينيم  ، از ته دل نگران و ناراحت مي شويم براي خودمان ، براي عزيزانمان و براي هر انساني كه در اين شرايط بايد نفس بكشد و زندگي كند . شما براي اين تصوير نگران کننده چه نامي انتخاب مي كنيد ؟!

 

                                               " وارونگی هوای تهران"

 

كم كم  شيب مسیر سنگين تر مي شود ، ليدر گاهي  براي رفع خستگي گروه توقف كوتاهي مي كنند ولي همچنان صبحانه نخورده ايم و قند بدنها در حال سقوط آزاد است . بنابراین اجازه ته بندی مختصری  صادر میشود.

 

 

 

 

ساعت نه و نيم صبح :

پس از يك صخره نوردي به  قسمتهایی میرسیم که برف و يخ بيشتر شده وگام برداشتن احتياط بيشتري مي طلبد . امروز جناب سرهنگ سرحال هستند و پيشنهاد مي دهند مسير را از کف دره طي كنيم تا ضمن رعایت احتیاط عرقمان هم در بيايد . نمي دانم پس اينهايي كه تا حالا شرشر مي ريختيم اسمش چي بود ! ولي پس از پيمودن مسير سنگين دره پر برف كه ليدر بزرگوار چند بار به خاطر احتمال خطر سقوط بهمن مجبور به تغيير مسير شدند فهميدم بايد ترسيد از روزي كه سرهنگ سرحال باشن .blush

 

 

ساعت ده و نيم صبح  :

همچنان به سمت ایستگاه 5 ولنجک  بدون توقف در ميان برف گام برمي داريم. بقایای تله سیژ متروکه که قبلا برای انتقال اسکی بازها استفاده میشده در این دره دیده میشود.مسیر برفی پاکوب نشده و همين باعث طولاني شدن مسير مي شود .

يكي از دوستان هم سنگيني امروزش را گردن قيمه هاي نذري مي اندازد كه اتفاقاً جزو منوي ناهار امروز دوستان هم هست . اما لبویی كه دوستان تعارف مي كنند مقداري از قند از دست رفته را جبران مي كند و  مسير را به سمت ايستگاه پنج ادامه مي دهيم.

 

 

ساعت يازده و نيم ظهر :  

به  ایستگاه پنج نزدیک می شویم , پشت سرمان تا دور دست ردپایی تازه روی برف ها به جای مانده . حالا موقع خوردن صبحانه است که با ناهار یکی می شود . در حین ناهار خوردن برای دیداردوباره دوستان قدیمی زمان خوبی است

 

 

 

ساعت دوازده و 50 دقیقه  :

ایستگاه پنج  را به سمت ایستگاه دو از طریق جاده پا کوب اصلی ترک می کنیم  . در بین راه لیدر بزرگوار مسیر پلنگچال را با چنان اشتیاقی نشان می دهند که  قریب به یقین بایستی  مسیر را به سمت پلنگچال عوض کنیم .

 

 

البته در این تغییر مسیر که حداقل برنامه را دو ساعت طولانی تر می کرد , خانم دکتر هم که انگار بعد از صبهار( ترکیب صبحانه و ناهار ) سرحال  شده اند نقش بسزایی داشتند . در نتیجه باید ترسید از روزی که خانم دکتر هم سرحال باشند . لیدر بزرگوار هم که قربونشان بروم دایم السرحالند و پایه !indecision

از میان برف که ارتفاع آن به نیم متری می رسد در مسیری زیگزاگ و شیبی تند به  سمت پایین حرکت می کنیم .در بین راه از چشمه ای زلال قمقمه ها را پر می کنیم . اما کاش می شد از هوای پاک کوهستان هم با خود ببریم . بعد از برف نوردی نوبت به گل نوردی می رسد تا اینکه بالاخره به پناهگاه پلنگچال می رسیم .

 

 

 

ساعت دو و نیم عصر :

پس از استراحتی کوتاه و نوشیدن چای در پناهگاه پلنگچال، به سمت درکه حرکت می کنیم . در میان راه ، کل کل لیدر جوانمان با پیرمردها و پیرزنها دیدنی است . همچنان می رویم اما گویی مسیر پایان ندارد . همصحبتی دوستان و حافظ خوانی محمودآقا و زمزمه نغمه های قدیمی از  خستگی پیمودن مسیر پایانی می کاهد.

 

 

ساعت پنج غروب :

بالاخره شکر ایزد توانا یک برنامه کوهنوردی سنگین که مسیریابی های جالب و تازه ای  به همراه داشت توام با سلامتی کل گروه تمام می شود و چشممان به جمال مینی بوسمان روشن می شود .

بر خلاف لیدر بزرگوار که انگار همین الان از خانه خارج شده اند و ذره ای گل و خاک به لباسهایشان نیست نگارنده و برخی دوستان باید به محض رسیدن به منزل کل یوم برویم داخل ماشین لباسشویی !

 

مهم نیست دریا باشی یا چاله ای آب , زلال که باشی آسمان در تو پیداست

                                                                                    بدرود


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.comp154