دشت هملون - قله هملون 91.7.28
کد مطلب : 148
تاریخ : شنبه 6 آبان 1391 - 10:34

برنامه : دشت هملون- قله هملون  91.7.28

           برگشت از آهنگرک

 

لیدر و راهنما : استاد تاجبخش

سرپرست : آقای قربانی

عکاس : عباس حاجی زاده

همنوردان : 12 نفر

 

گزارش : تینا

 

  ...عشق آغاز آدمیزادیست...


 

برنامه هملون  مصادف با 28 / مهر ماه / 91

از رختخواب جدا شدن این جمعه مثل بقیه روزا نبود چون بعد از مدت ها کوه بود و طبیعت . . . دیداری تازه با دوستای قدیمی و آشنایی با دوستان جدید ( که البته برای من جدید و برای گروه دوستانی قدیمی)

5:20 : حرکت از فرهنگسرا به سمت اوشان فشم . . . خندون و پر انرژی:)  خیابونا خلوت و مردم شهر در خواب و ما تو فکر روزی خوب ،صعودی موفق و ثبت خاطره ای جاویدcheeky

قبل از ما صعود مینی بوس آقای حقیقی تو اون سر بالایی که به نظر دیگه نفسش هم بالا نمی یومد ، ولی هر طور که بود موفق شدwink

رنگ و بویی پاییزی درختا رو فرا گرفته بود ، زمین آماده ی خواب زمستونی می شه و برگا میون سبز و زرد و قرمز بلا تکلیفن . . . هوا کور سوی خنکی داره و ما هم بالا پوشی نه چندان مطمن به تن داریم. . .

6:30: به ورودی هملون رسیدیم. همون جایی که قبلا موقع برگشت از کلوم بستک نهار مفصلی نوش جان کرده بودیم . یاد دوستای قدیمی به خیرheartcheeky

خوشحال از دوباره بودن و دوباره گام برداشتن دوباره استقامت و دوباره و دوباره کوه

گذر از دره هملون و اشاره حاج آقا به غارهای اون در سمت راست و چپ . کمی بالاتر آن گرد هم ایستادن همیشگی و معارفه دوستان smiley

 

 

رودخانه ی خشک شده sadتعجب بعضی دوستا  که اولین بار بود رودخونه رو خشک می دیدن که حرکت به صف گله گوسفندا حواسا مون رو به طور کل پرت کرد 

هیجان برای جمع کردن گردو شروع شد smileyاولین درختای گردو . . . cheekycheekyچه شوری بود برای پیدا کردن اونها . . . ماراتنی بود برای خودش 

بعضی دوستان هم که ماشاا... حرفه ایِ این کار بودن . مدام در حال خم و راست شدن و به تعداد گردوهاشون اضافه کردنsmiley تازه کمی جلوتر اصل قضیه شروع شد،درختای گردو و آلبالو خشکه بر درخت ، که ماراتن از سر گرفته شد هر کس به یه طرف مشغول تجسس بود cheekydevil

 

 بعد از حدود نیم ساعت حرکت رو با این وعده حاج آقا که جلوتر هم از این برنامه ها داریم از سر گرفتیمcheeky

در حال گذر از دره بودیم و به سمت ارتفاع که کنار چشمه دستور ایست برای صبحانه صادر شد . . . به به صبحانه ای  دلچسب و خوشمزه  در کوه از هر صبحانه ی دیگه ای بیشتر مزه میدهcheeky

در همین حین هم توطه علیه کوله آقای محمد نیا که غوغایی از گردوها توش به پا بود که با 2 تا گردوی ناقابل به عنوان رشوه به حاج آقا بدون نتیجه موندwink

 

 

9.40: حرکت به عزم قله ، منظره ای دلچسب و عکسی یادگاریcheeky

آخ که در این برنامه درخت گردو که چه نزدیک بود و چه دور، حکم امیدواری و موضوع بحث ما می شد و این آخرین پاتک هم به  گردوهای بجا مانده پس از برداشت باغداران زده شد و امید گردو جمع کنی به منطقه اهار موکول شدcheeky

 

 

از مسیر رودخونه ی خشک شده بالا می رفتیم و دره رو با شیب کمی تندش که با سر قدم خوب حاج آقا راحت شده بود رو پشت سر میذاشتیم و به اون شتری ایی که منتهای دره بود رسیدیم .کمی استراحت و بعد حرکت به سمت چپ .بادی خنک درحال وزیدن و قله ها در حال نمایش خود در ارتفاع cheeky

غار و دشت هملون

غار هملون در دره ی هملون در حد فاصل ميان ابتداى تنگه هملون و محوطه تاريخى لار هملون در شمال شرقی تهران و بین دو روستای میگون و شمشک قرار دارد. دسترسی به آن از طریق جادهء اصلی میگون- شمشک می باشد.به دلیل وجود سوراخها و غارهای سنگی با اندازه های گوناگون در طول دره ابتدا همه لانه نام گرفته و به مرور به هملون تبدیل شده است.

در بین غارهای دره ی هملون دو غار بزرگتر وجود دارد که به نامهای هملون کوچک و هملون بزرگ مشهور هستند. هملون کوچک کمی بالاتر از رودخانه و در زیر تاق سنگی بزرگی قرار دارد، درازای غار حدود 60 متر و معمولا مرطوب و لغزنده است ابتدای غار بسیار باریک است ولی در ادامه به سالنی می رسیم که میتوان در آن به راحتی راه رفت .

 برای رسیدن به هملون بزرگ باید چند دقیقه ای از یک دامنه پرشیب پس از هملون کوچک بالا رفت. هملون بزرگ حدود 100متر درازا دارد.

 

 

قله سی چال با ارتفاع 3700 در غرب ، خط الرآس کلون بستک به سرکچال به ارتفاع 4150 متر تا 4210 متر در شمال ،قله آبیک با ارتفاع 3401 متر در شرق و قله هملون با ارتفاع 3200 متر در جنوب ( که در بعضی منابع 3357 متر ذکر شده) از جمله قلل زیبای اطراف این دشت هستند.

قله هملون مشرف به منطقه شهرستانک و قله قلعه دختر در جنوب غربی ، قله توچال در جنوب، روستای آهار، شکرآب، روستای ایگل،قلل ورجین، امامه، مهرچال، آتشکوه، ریزان و کاسونک در شرق و قلل سی چال و کلون بستک در شمال است.

 

 

 

11:54: سنگ چین قله  . . . اندکی استراحت و لذت از ارتفاع و سه بار جمله ی خدارو شکر  . . .

 

 

و سر آخر کتاب هوشنگ ابتهاج که این بار همراه من بود و اتفاقی این شعر زیبا:

عشق شادیست،عشق آزادیست

عشق آغاز آدمیزادیست

عشق آتش به سینه داشتن است

دمِ همت بر او گماشتن است....

زندگی چیست؟عشق ورزیدن

زندگی را به عشق بخشیدن

زنده است آن که عشق می ورزد

دل و جانش به عشق می ارزد....

 

بعد از 10 دقیقه حرکت از سمت دیگر قله  روی خط الراس به طرف آهنگرک و 1 ساعت شن اسکی که ما را به کنار چشمه ای دیگر رساند....وای که چه مزه ای داد،پر از انرژی شدیم و مستانه غرق در بازی های بچگی یامونcheeky

 

 

و در ان دور درختان هفت رنگ در رقص باد....بهشتی بود برای خودش... چشمانمان آرام می گرفت با دیدن آن منظره ی زیبا ،ا...اکبر

در گذر از باغ های آهنگرک چند گردویی به جیب زدیم و برای ناهار خوردن کنار رودخونه آروم گرفتیم

 

 

5:00: میدان آهار ، ابتدای جاده ی اسفالته ،این بار پیش به سوی خانه و کاشانهcheeky

 

تو راه برگشت داستان های باور نکردنی کم نداشتیم که به خاطر ادا نشدن حق مطلب از گفتن اونها صرف نظر می کنمcheeky

 

حرفه هفته: گردو جمع کنی ( حرفه ایی شدیم رفتwink )

 

نکته هفته : 7*8=56 که همون هَف هَل هَشتا،پَلنگُ شیشتای خودمونه که با عطسه ی ماهرانه و بسیار خاص آقای حقیقی پر رنگ تر تو خاطرمون حک شدcheeky

وسیله ی مورد نیاز از هفته ی آینده:یک عدد پر سبک کوهنوردی جهت به عطسه انداختن آقای حقیقی تا. . .wink


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.comp148