پارک جمشیدیه – بند الشگاه 2950 متر 91.11.6
کد مطلب : 164
تاریخ : چهارشنبه 11 بهمن 1391 - 06:18

برنامه : پارک جمشیدیه – بند الشگاه 2950 متر 91.11.6

 

لیدر و راهنما : استاد تاجبخش

سرپرست : آقای قربانی

عکاس : مهدی لیلازی

همنوردان : 13 نفر

گزارش : مهدی لیلازی

 

...برنده واقعي گروه ماست...


                                     به نام خالق زيبايي ها

اولين جمعه بهمن ماه سال يكهزارو سيصد و نود يك در هوايي كه با اين وقت سال چندان تناسبي ندارد و از سوز و سرما خبري نيست گروه ما پس از رسيدن به انتهاي پاركينگ پارك جمشيديه از نفر بر پرسون يك ( همان ميني بوس معروف آقاي حقيقي ) پياده شده و در همان جا حلقه معارفه تشكيل مي شود كه ليدر گرامي شرح مختصري از برنامه را بيان مي كنند و اينكه امروز برنامه اي 10 ساعته و صعود به ارتفاعات كولكچال در انتظار ماست .

ساعت هفت صبح است كه از مسير سنگفرش شمال  پارك و از كنار وسايل ورزشي نصب شده صعود را آغاز مي كنيم و من همچنان در فكرم  كه با اين برنامه ريزي ليدر بزرگواربايد قيد تماشاي داربي امروز پايتخت را بزنيم  يا اينكه ميشه با سوار كردن يه كلكي ليدر بزرگوار را راضي كرد امروز را رحمي به دل مشتاقان فوتبال بكنند و زودتر برگردیم.. آيا در گروه نفرات ديگري هم هستند كه با من هم نوا شوند ؟cool

 

پله هاي متعدد نفس گير  ابتداي مسير را يكي پس از ديگري و با ضرب آهنگي خاص كه ليدر بزرگوار آهسته و پيوسته گام بر مي دارند به راحتي طي مي كنيم .واقعاً اگر از همين پله ها به درستي عبور نمي شد در همين ابتدار صعود ، با مشكل مواجه مي شديم .

پس از پشت سر گذاشتن پله هاي ابتداي مسير ، وارد مسير پاكوبي مي شويم كه از آنجا مسير عمومي صعود به پناه گاه كولكچال پيداست .

در قسمتهايي از مسير براي جلوگيري از ريزش سنگ به داخل پارك سدهاي فلزي نصب شده كه عبور از كنار يكي از آنها دست به صخره شدن را مي طلبد .

          

 

در حالي كه امروز خيلي زودتر از هميشه مجبور به كم كردن لباس شده ايم به صعود در شيب هاي تند و از كنار صخره هاي مرتفع ادامه مي دهيم .

صخره هايي كه تا انتهاي مسير با شكلهاي متنوع در كنار ما هستند و اگر از قوه تخيل بالايي برخوردار باشيم مي توانند اجسام و شكلهاي مختلفي را در ذهن ما تداعي كنند .

 

 

امروز دو همنورد ميهمان گروه را همراهي مي كنند كه با شوخي ها و بذله گويي فضاي پر نشاطي را ايجاد كرده اند .

البته حسن خوب ! گرم شدن هوا ، از بين رفتن پديده وارونگي هواي چند وقت اخير است كه باعث شده امروز هواي نسبتاً پاكي را استشمام كنيم و تمام شهر تهران را از بالاي كوه  برانداز كنيم .

 

 

ساعت از نه صبح گذشته كه پس از پشت سر گذاشتن ارتفاعات اوليه مسير در سينه كشي آفتاب گير دستور توقف براي صبحانه صادر مي شود .

 

هنگام صرف صبحانه ناگهان صداي آواز دلنشيني به گوش مي رسد كه صاحب اين صوت گرم  كسي جز يكي از ميهمانان امروز يعني آقا داريوش نيست كه تا پايان برنامه و به درخواست همنوردان بارها و بارها ما را ميهمان هنرنمايي خود مي نمايد .

بفرماييد صبحانه ...

بعد از صرف صبحانه مسير را در داخل دره و بطرف شمال ادامه می دهیم در کنار  رودخانه اي كه از آب شدن برف شكل گرفته و مناظر چشم نواز قنديلها كه در كنار اين مناظر حتماً بايد عكسي گرفت به يادگار.

 

در میان دره چشمه ای زلال هست. آبي مي نوشيم و مقداري هم براي توشه راه بر مي داريم . ادامه مي دهيم ، حالا به صخره عظيمي مي رسيم كه براي عبور از كنار آن بايد خم شوي و به طبيعت تعظيم كني .

 

از اينجا به بعد كم كم مسير پوشيده از برف مي شود كه عبور از آن با توجه به ارتفاع زياد برف و گرمی هوا كه موجب آبدار شدن برف شده گاهي همراه با فرورفتن ناگهاني در برف مي شود كه ليدر بزرگوار توضيحاتي را راجع به نحوه گام برداشتن در برف براي جلوگيري از آسيب هاي احتمالي بيان مي كنند و نحوه برف کوبی را توضیح می دهند.

 

 

 

دوستان به نوبت برفکوبی می کنند. حدود ساعت 11 ظهر است كه پس از عبور از مسير دشوار برفي آقاي محمد نيا پيشنهاد وسوسه كننده اش را عنوان مي كند كه اگر به بازي امروز برسيم همه را به صرف هويج بستني مهمان مي كند كه در كمال تعجب ليدر بزرگوار قبول مي كند و قول مي دهد آقاي محمد نيا ساعت سه و ربع در منزل باشند . حالا من هم كه يه نفر پايه براي رسيدن به تماشاي فوتبال پيدا كرده ام در دلم قند آب مي شود و آقا داريوش هم شروع به هنرنمايي مي كند تا عكسي بگيريم و كم كم شروع به برگشت كنيم  smiley، غافل از اينكه ...

دوباره دستور ادامه صعود صادر مي شود ، احتمالاً هنوز فرصت صعود داريم طوري كه به فوتبال هم برسيم ( زهي خيال باطل ...blush) مسير دشوار است و جمع كردن باطوم ها و دست به سنگ شدن را مي طلبد .

 بعد از يك ساعت به بالاي ار تفاعي مي رسيم كه از آنجا خط راس قله دارآباد و حتي جانپناه آن پيداست ، همانجا در دل يك صخره  حفره اي شگفت انگيز و ديدني تشكيل شده و طاقی شکل گرفته است  .

 

 

براي ادامه مسير چندین بار مجبور به تغییر مسیر میشویم چرا که صخره های یخ زده گاها اجازه عبور نمی دهد و گاه هم به پرتگاه منتهی می شود.

در این صخره نوردي عالي با توجه به یخ زدن جابجای سنگها استفاده از طناب هم واجب مي شود و ليدر بزرگوار كه علاوه بر مسير يابي صخره ، آموزش هاي لازم را هم بيان مي نمايند ( ولي انگار اصلاً توجهي به گذشت زمان ندارند !)

در اينجا نبايد از نقش آقاي قرباني و آقا هادي ( معروف به هادي كماندو )  و كمكهايشان در صعود به آساني گذشت

 

                     

دوباره در صفي منظم به حركت ادامه مي دهيم ، مهندس  دست به تمارض مي زند و زانو درد را بهانه مي كند كه ليدر بزرگوار دواي دردشان را ادامه صعود عنوان مي كنند ! حتي خواندن ترانه " ديگه قوزك پام ياري رفتن نداره " با ترجيع بند حاجي  توسط آقا داريوش هم  افاقه نمي كند و گوش حاجي به اين حرف ها بدهكار نيست !

عبور از صخره ها  وپس از آن مسير پوشيده از برف بدون پاکوب با ارتفاع برف بيش از يك متر (در بعضی قسمتها ) حسابی طولانی شده. انگار ديگه بايد بيخيال فوتبال شد ، ( ولي حاجي ، فوتبال به جهنم ، آخه چرا از هويج بستني گذشتي ؟! surprise)

 

انتهای مسیر بازهم عبور از صخره هاست که ظاهرا تمامی ندارند. حدود ساعت 13.15  بالاخره به "بند الشگاه " به  ارتفاع  حدود 3000 متري مي رسيم و عكس يادگاري را شكار مي كنيم . در سمت غرب ، قله کولکچال به زیبایی پیداست.

 

بند الشگاه Bande alashgah   : محلی صخره ای واقع در شمال شرقی کولکچال به ارتفاع 2950 متر.

 

( در اينجا بر خود لازم مي دانم صميمانه از زحمات طاقت فرساي عكاس اين برنامه تشكر نمايم cheeky)

و بالاخره زمان بازگشت. برگشت از روی صخره ها ممکن نیست بنابراین بطرف پشت گردنه پیازچال فرود میاییم. با برف انباشته شده بیش از یک متر که ظاهرا در این زمستان عبور هیچ گروهی را به خود ندیده است.

 

از اينجا به بعد مسير به نحوي سخت و دشوار مي شود كه حالا آرزوي فرودي سالم داربي امروز را به كلي از يادم مي برد !  صخره هاي كه بايد به صورت پا مرغي از زير آنها يا سينه خيز از روي آنها مي گذشتيم و برفي كه گاهي تا شكم در آن فرو مي رفتيم .

 

ساعتي بعد پس از پيمودن مسير برفی وارد دره میشویم. خدا را شكر به سلامتي به محل چشمه رسيديم و مشغول خوردن ناهار شديم  و بعلت سرد شدن هوا دقايقي بعد دوباره حركت می کنیم .

 

حالا ديگه سوت آغاز داربي زده شده و ليدر گرامي  وقتي متهم به بد قولي مي شوند در پاسخ مي گويند الان ساعت پانزده و ربع است و تا سه و ربع زمان زيادي داريم و باز همه مارا غافلگير مي نمايند و آقاي محمد نيا كه مجبورند بدون تماشاي فوتبال هويج بستني بدهند !!!

 

اين بار از مسيري ديگر به سمت پارك فرود میاییم كه برنامه  شن اسكي انتهاي برنامه  واقعاً مفاصل خسته مان را دوباره سرحال آورده و كم كم با غروب خورشيد ماهم به مقصد می رسیم

به پارك كه میرسيم از زماني كه تا رسيدن نفر بر پرسون يك فرصت داریم از هنر نمايي خواننده محبوب آقا داريوش و ديگر دوستان نهايت استفاده را می بريم....

حالا ساعتي از سوت پايان داربي گذشته  و ما شادو خندان به سمت خانه هایمان در حركتيم و فارغ از نتيجه داربي كه بدون هيچ گلي تمام شده در اين فكرم كه برنده واقعي گروه ماست و مرحبا بر حاجي كه از امروزمان خاطره اي شيرين ساخت ....

 

          

                                    "عكس هفته"

"آقا داريوش" خواننده محبوب  نوظهور به همراه آقا هادي معروف به "هادي كماندو" در كنار پس زمينه اي از قله با شكوه دماوند


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.com/p164